همه عالم سیه پوشند ، نمیدانی ؟ ، محرم شد
سیاهت را به تن کن باز ، اری دل محرم شد
صدای سینه ی مردم ، درون کوچه می پیچد
صدای سنج و دمام است ، می گوید محرم شد
شکوه صوت مداحی ، که از مسجد به گوش اید
صدای طبل و زنجیر است ، میگوید محرم شد
صدای هق هق ابری ، که می گرید برای او
صدای شیون باد است ، می گوید محرم شد
پسر میپرسد : ای بابا ، چرا حالت پریشان است ؟
پدر با بغض میگوید : سیاهت کو؟ محرم شد
سیاهت را به تن کردی که بنمایی عزا دارم
خوشا احوال شب را که همه رنگش محرم شد
خوشا احوال مردانی ، که سیراب از عطش رفتند
دو و هفتاد پروانه ، که رفتند و محرم شد